آواکردن. فریاد داشتن. فریاد کردن. صباح. حیاط. جلب. (منتهی الارب) : چو دوزخ که سیرش کنند از وعید دگر بانگ دارد که هل من مزید. سعدی (بوستان). محمول پیش آهنگ را از من بگو ای ساربان تو خواب میکن بر شتر تا بانگ می دارد جرس. سعدی (طیبات)
آواکردن. فریاد داشتن. فریاد کردن. صباح. حیاط. جلب. (منتهی الارب) : چو دوزخ که سیرش کنند از وعید دگر بانگ دارد که هل من مزید. سعدی (بوستان). محمول پیش آهنگ را از من بگو ای ساربان تو خواب میکن بر شتر تا بانگ می دارد جرس. سعدی (طیبات)
سؤظن داشتن، فکر کردن. خیال کردن: به آستین ملالی که بر من افشانی گمان مدار که از دامنت بدارم دست. سعدی. ، تشویش داشتن. نگران بودن: ور ز کژدم به دل گمان داری کفش و نعل از برای آن داری. سنایی. ، امید و انتظار داشتن. چشم داشت: چیست فردوس که در دیدۀ ماجلوه کند ما گمانها به غرور نظر خود داریم. صائب
سؤظن داشتن، فکر کردن. خیال کردن: به آستین ملالی که بر من افشانی گمان مدار که از دامنت بدارم دست. سعدی. ، تشویش داشتن. نگران بودن: ور ز کژدم به دل گمان داری کفش و نعل از برای آن داری. سنایی. ، امید و انتظار داشتن. چشم داشت: چیست فردوس که در دیدۀ ماجلوه کند ما گمانها به غرور نظر خود داریم. صائب
سوکواری کردن. عزاداری کردن: امیر ماتم داشتن بسیجید. (تاریخ بیهقی). ماتم پسر سخت نیکو بداشت و هر خردمند که این بشنید بپسندید. (تاریخ بیهقی). ماتم روزگار داشته ام که دگر چون تو روزگار نداشت. مسعودسعد. ترا به محنت مسعودسعد عمر گذشت بدار ماتم دولت که نیست جای مزاح. مسعودسعد. عادت عشاق چیست مجلس غم داشتن حلقۀ شیون زدن ماتم هم داشتن. عرفی (از آنندراج)
سوکواری کردن. عزاداری کردن: امیر ماتم داشتن بسیجید. (تاریخ بیهقی). ماتم پسر سخت نیکو بداشت و هر خردمند که این بشنید بپسندید. (تاریخ بیهقی). ماتم روزگار داشته ام که دگر چون تو روزگار نداشت. مسعودسعد. ترا به محنت مسعودسعد عمر گذشت بدار ماتم دولت که نیست جای مزاح. مسعودسعد. عادت عشاق چیست مجلس غم داشتن حلقۀ شیون زدن ماتم هم داشتن. عرفی (از آنندراج)
تصور کردن انگاشتن: باستین ملالی که بر من افشانی گمان مدار که از دامنت بدارم دست. (غزلیات)، سوء ظن داشتن، نگران بودن تشویش داشتن: ور ز کژدم بدل گمان داری کفش و نعل از برای آن داری. (سنائی)، امید و انتظار داشتن چشم داشتن: چیست فردوس که در دیده ما جلوه کند ک ما گمانها بغرور نظر خود داریم. (صائب)
تصور کردن انگاشتن: باستین ملالی که بر من افشانی گمان مدار که از دامنت بدارم دست. (غزلیات)، سوء ظن داشتن، نگران بودن تشویش داشتن: ور ز کژدم بدل گمان داری کفش و نعل از برای آن داری. (سنائی)، امید و انتظار داشتن چشم داشتن: چیست فردوس که در دیده ما جلوه کند ک ما گمانها بغرور نظر خود داریم. (صائب)
سوک داشتن ماتم داشتن کسی را ماتم کسی داشتن، برای اوسوگواری کردن اقامه مراسم تعزیت جهت وی: عادت عشاق چیست ک مجلس غم داشتن حلقه شیون زدن ماتم هم داشتن، (عرفی آنند)
سوک داشتن ماتم داشتن کسی را ماتم کسی داشتن، برای اوسوگواری کردن اقامه مراسم تعزیت جهت وی: عادت عشاق چیست ک مجلس غم داشتن حلقه شیون زدن ماتم هم داشتن، (عرفی آنند)