جدول جو
جدول جو

معنی مانع داشتن - جستجوی لغت در جدول جو

مانع داشتن
(کَ دَ)
مواجه با اشکال بودن. سد و بند بر سر راه داشتن. مجاز نبودن. اشکال داشتن: مانعی ندارد (در تداول فارسی معاصر) ، اشکالی ندارد. عیبی ندارد. مجاز است
لغت نامه دهخدا
مانع داشتن
ایرادداشتن، اشکال داشتن، مشکل داشتن، محظوریت داشتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گمان داشتن
تصویر گمان داشتن
ظن داشتن، شک داشتن
نگران بودن، انتظار داشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مَ کَ)
آواکردن. فریاد داشتن. فریاد کردن. صباح. حیاط. جلب. (منتهی الارب) :
چو دوزخ که سیرش کنند از وعید
دگر بانگ دارد که هل من مزید.
سعدی (بوستان).
محمول پیش آهنگ را از من بگو ای ساربان
تو خواب میکن بر شتر تا بانگ می دارد جرس.
سعدی (طیبات)
لغت نامه دهخدا
(سُ گَ تَ)
سؤظن داشتن، فکر کردن. خیال کردن:
به آستین ملالی که بر من افشانی
گمان مدار که از دامنت بدارم دست.
سعدی.
، تشویش داشتن. نگران بودن:
ور ز کژدم به دل گمان داری
کفش و نعل از برای آن داری.
سنایی.
، امید و انتظار داشتن. چشم داشت:
چیست فردوس که در دیدۀ ماجلوه کند
ما گمانها به غرور نظر خود داریم.
صائب
لغت نامه دهخدا
(سِ کَ دَ)
گمان داشتن. تصور داشتن.
- گمانی بد داشتن، تصور بدداشتن. خیال بد داشتن:
به نیکی در مبادم زندگانی
اگر من بر تو بد دارم گمانی.
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ سِ پَ کَ دَ)
سوکواری کردن. عزاداری کردن: امیر ماتم داشتن بسیجید. (تاریخ بیهقی). ماتم پسر سخت نیکو بداشت و هر خردمند که این بشنید بپسندید. (تاریخ بیهقی).
ماتم روزگار داشته ام
که دگر چون تو روزگار نداشت.
مسعودسعد.
ترا به محنت مسعودسعد عمر گذشت
بدار ماتم دولت که نیست جای مزاح.
مسعودسعد.
عادت عشاق چیست مجلس غم داشتن
حلقۀ شیون زدن ماتم هم داشتن.
عرفی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سرمایه داشتن مال و منال داشتن: کتایو بی اندازه پیرایه داشت ز یاقوت و هر گوهری مایه داشت. (شا. بخ. 1460: 6)
فرهنگ لغت هوشیار
گمانی بردن: بنیکی در مبادم زندگانی اگر من بر تو بد دارم گمانی. (ویس ورامین)
فرهنگ لغت هوشیار
تصور کردن انگاشتن: باستین ملالی که بر من افشانی گمان مدار که از دامنت بدارم دست. (غزلیات)، سوء ظن داشتن، نگران بودن تشویش داشتن: ور ز کژدم بدل گمان داری کفش و نعل از برای آن داری. (سنائی)، امید و انتظار داشتن چشم داشتن: چیست فردوس که در دیده ما جلوه کند ک ما گمانها بغرور نظر خود داریم. (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار
سوک داشتن ماتم داشتن کسی را ماتم کسی داشتن، برای اوسوگواری کردن اقامه مراسم تعزیت جهت وی: عادت عشاق چیست ک مجلس غم داشتن حلقه شیون زدن ماتم هم داشتن، (عرفی آنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میانه داشتن
تصویر میانه داشتن
میانه با کسی. نظر خوب با و داشتن روابط حسنه با وی داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چانه داشتن
تصویر چانه داشتن
((~. تَ))
قدرت پرگویی داشتن، پرگویی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خانه داشتن
تصویر خانه داشتن
وجود منزلٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از خانه داشتن
تصویر خانه داشتن
House
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خانه داشتن
تصویر خانه داشتن
loger
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خانه داشتن
تصویر خانه داشتن
住む
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خانه داشتن
تصویر خانه داشتن
گھر میں رہنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از خانه داشتن
تصویر خانه داشتن
বাস করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از خانه داشتن
تصویر خانه داشتن
kuishi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از خانه داشتن
تصویر خانه داشتن
ev sahibi olmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از خانه داشتن
تصویر خانه داشتن
집에 살다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خانه داشتن
تصویر خانه داشتن
อาศัยอยู่
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خانه داشتن
تصویر خانه داشتن
לגור
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خانه داشتن
تصویر خانه داشتن
घर में रहना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خانه داشتن
تصویر خانه داشتن
tinggal
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خانه داشتن
تصویر خانه داشتن
huisvesten
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خانه داشتن
تصویر خانه داشتن
ospitare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خانه داشتن
تصویر خانه داشتن
abrigar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خانه داشتن
تصویر خانه داشتن
居住
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خانه داشتن
تصویر خانه داشتن
mieszkać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خانه داشتن
تصویر خانه داشتن
жити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خانه داشتن
تصویر خانه داشتن
beherbergen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خانه داشتن
تصویر خانه داشتن
жить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خانه داشتن
تصویر خانه داشتن
alojar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی